یک ساعت_فکر راحت

متن مرتبط با «فردای» در سایت یک ساعت_فکر راحت نوشته شده است

فردای بهتری در راه نیست…

  • صبح بارونی با اینکه دلم میخواستبیشتر تو تخت بگذرونمبلند شدم با مامان خمیر درست کردمو نون پختیمبرعکس قبلنا که سودای تنها زندگی کردنخیلی تو سرم بود تو این مدتبیشتر دوست دارم با پدر و مادرم وقت بگذرونمو کنارشون باشمشاید بخاطر تجربه سوگی بود که داشتم بعدش با ن کارای باقی مونده رو تموم کردمیه چند روزی هست دوباره موهامو کوتاه کردمو غروب از ماسک موهایی که جوگیر شدم و خریدهبودم استفاده کردم که بخودم بگم اره خیلی بخودم میرسم و حواسم بخودم هستکتابمو تموم کردمو حالا دارم مینویسموقتی از بیرون دارم میخونم و به کارام فکر میکنممیگم خب تو نباید افسرده باشیبیشتر زمان روز رو مفید گذروندیپس چرا وقتی شب میشه فکرای وحشتناک بسرم میادچرا ناراحتم،ناامیدم،بی پناهمچرا اینقدر فکر میکنم که حالم بهم میخوره از همه چی همه کسجمع میشم کنج اتاقم و سیاهی شبو میبینمو از این حجم غمو و تنهایی که شبا به قلبم وارد میشه اشک میریزممن به امید فردایی بهتر خیلی وقته زندگی نمیکنمو میدونم هرچی هست همین امروزههمین ساعتایی که میگذرونم+همین اشک هایی که الان میریزم… بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها