یک ساعت_فکر راحت

ساخت وبلاگ

بنظرم هیچوقت کسی نمیفهمه زیر هجوم چه افکاری در این اتاق تکه تکه میشم
و صبح با چه قدرتی و به تنهایی خودم رو با زجر جمع میکنم و ادامه میدم…

+بالاخره میگذره.

یک ساعت_فکر راحت...
ما را در سایت یک ساعت_فکر راحت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadeqadima بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:01

تو زندگی من یه غمی وجود داره که نمیدونم هردفعه از کجا میاد... + بی ثمر. یک ساعت_فکر راحت...
ما را در سایت یک ساعت_فکر راحت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadeqadima بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:01

گفت:حالت چطوره؟! گفتم مثل هوای امروز… با کلی تلاش با نور و امید بیدار میشم ولی تا نیمه نرسیده تاریک میشم و میبارم. +همین. یک ساعت_فکر راحت...
ما را در سایت یک ساعت_فکر راحت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadeqadima بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:31

آنژیوکت رو وقتی از دستم در اوردمخون گرمی که پشت دستم حس کردمبا خودم میگفتم اگه جلوش رو نگیرم چی میشه؟ولی مثل همیشه زجر از نبود من برای یه عده باعث ادامه دادن زجر خودم میشهاینا فکر یه آدم به ظاهر نرماله که هفت صبح بیدار میشه ، کار میکنه ، با بقیه معاشرت میکنه ، میخنده ، کتاب میخونه ولی وقتی شب میشه فکرای سیاه مثل قیر تو سرش ریخته میشهبی خوابیش داره هر شب بیشتر میشهو صبح که میشه میره تا دوباره واسه چیزایی که هر روز بیشتر بهش نمیرسه تلاش کنه تا شب به بیخوابیش بیشتر اضافه بشه+عجیبترین قسمتش اینه من پذیرفتم "خوب نمیشم" یک ساعت_فکر راحت...
ما را در سایت یک ساعت_فکر راحت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadeqadima بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:20

بنظرم حس زندگی کردن تو وجودم مرده ... ! +همین. یک ساعت_فکر راحت...
ما را در سایت یک ساعت_فکر راحت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadeqadima بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:20