کابوس …

ساخت وبلاگ

تو این چند وقت دردش رو نادیده گرفته بودم

با اینکه آخرین بار دکتر تاکید داشت که باید

خیلی مراعات کنم

ولی کارم جوری شد که باید همه اش وایستاده

بودم یا وسایلو جابجا میکردم و بسته بندی

دیشب با درد زیادی خوابیدم

ساعت پنج صبح از خواب پریدم

دوباره همون خواب ، همون ضربه ، همون فریاد خفه شده

تو خواب هم ضربه همونقدر محکم بود و درد کشیدم

حالا امشبم از ترس کابوس نمیخوابم

دراز کشیدم رو تخت و سیاهی این شب بارونی

حل میشه تو سیاهی وجود خودم

+انصاف نبود...

یک ساعت_فکر راحت...
ما را در سایت یک ساعت_فکر راحت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadeqadima بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 13:54