گمشدگی در مه…

ساخت وبلاگ

الان من صاحب یه مغازه ام

روزهایی که نوبت منه

وقتی درشو باز میکنم قلبم روشن میشه

به گل ها آب میدم ، ریسه نوری آیینه رو میذارم

رو هفت رنگ چون وقتی ن هست ثابت میذاره :)

به اسپیکر وصل میشم پادکست پخش میکنم

بعد شروع میکنم به تک تک کارایی که باید

انجام بدم

وقتی کارا تموم بشه درو قفل میکنم و برمیگردم

امشب تو مه قدم زدم...آخ که چقدر دوست دارمش

سرد بود دلچسب دل من...

دستامو میذارم تو جیبم و به راه رفتنم ادامه میدم

مه هم پدیده عجیبیه

انگار اتمسفری از خاطرات پنهون قلبت دورتو میگیرن و تو بینشون گم میشی و گم شدم :)

+دل شب یادت کرده دلم

یک ساعت_فکر راحت...
ما را در سایت یک ساعت_فکر راحت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadeqadima بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 17:39