این روزها شبیه زنی هستم که در اواسط دهه چهل سالگیش هست
صبح ها زود بیدار میشم
لباس راحت میپوشم،موهامو بالای سرم میبندم و کارای خونه رو
انجام میدم
جوری که تا ظهر نشده تمام کارها مرتب شده اس
بیشتر تایم روز رو داخل خونه هستم و فداکاری که یک زن تو این
سن نسبت به اعضای خانوادش داره رو من هم دارم
نمیدونم تو کل روز دقیقه ای هم برای خودم هستم یا نه
ولی شبا دقیقا تو همین ساعت ها با یه لیوان چایی
کنار پنجره می ایستم و دختر بیست و شش سالهای میشم
که سعی میکنه آرزوهاشو به یاد بیاره
و نذاره همون ذره نور هم خاموش بشه!
+ولی من الان میتونم مثل دختربچهها گریه کنم ....
یک ساعت_فکر راحت...برچسب : نویسنده : yadeqadima بازدید : 73