شب وانیلی…

ساخت وبلاگ

هوای امسال چندان سرد نشده

بخاری اتاق رو میذارم رو شعله خیلی کم

که هوای اتاق سردتر بشه بتونم پتو بندازم رو پاهام

شبا پرده اتاقو بالا میکشم

چایی لاته بن مانو رو که از دیجی کالا سفارش دادم رو برای خودم درست میکنم

بوش که میکنم بازم با خودم میگم چقدر من از بوی وانیل خوشم میاد

شاید واسه همینه خودشو تو سبد خرید من چند وقتی هست جا کرده

جدیدا کتابای زیادی رو خوندم

تنها حس خوبی که نسبت بخودم دارم همین کتابای خونده شده اس

یه بسته بوک مارک جدید خریدم نگاهش که میکنم لبام کش میاد

همشون رنگی رنگی

بخوام نخوام ناخوداگاهم پر از رنگ و رویاست

یکیو برمیدارم و میذارم صفحه اول کتاب جدید که از فردا میخوام شروعش کنم

قسمت بعدی سریالمو شروع میکنم

بعد از مدت ها دارم سریال میبینم

شاید چون خیلی به رویای من نزدیکه

داستان آدمی که تو حومه شهر کتابخونه داره

روایت عشقی تو زمستون و برف

باعث میشه وقتی میبینم ذهنم به هیچی فکر نکنه

شاید خارج از این اتاق نارنجی مشکلات منتظرم باشن

ولی خب بمونه برای روزا

ترجیح میدم شب با بوی وانیل مست بشم

صبح که هوشیار شدم در اتاقو باز میکنم

+ شب نوشت!

یک ساعت_فکر راحت...
ما را در سایت یک ساعت_فکر راحت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadeqadima بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 15:12